تنهایی
به نام او برای تو
وقتی که پشت یک پنجره بارانی بی هوا شاعر می شوی
وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد
کسی هست که میشود به او پناه برد
کسی که شب دلتنگی ها را می توان با او قسمت کرد
یک نفر هست
یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست
شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن فقط با او...
پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
اگر نمیایی
ندهم زجر اینقدر پنجره ها را
چشمانم به جهنم
دوباره غروب شد و این دل تنهایم تنگ شد
ولی اینقدر داغونم که اگه بیخیالش بشم میترکه از غم
خدا جونم من سپردم به خودت
ولی خیلی دلم شکسته اس
اونقدر دلم شکسته اس که تیکه های دلم از چشمام میریزه بیرون
خدایا شکرت
راضیم به رضایت ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی